معنی سطحی از کاراته شوتوکان
حل جدول
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
سطحی. [س َ] (ص نسبی) ظاهری و خارجی و بیرونی. (ناظم الاطباء). || بی عمق. || بیهوده و بی معنی. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(تِ) [فر.] (اِ.) فن ضربه زدن، نوعی از ورزش های رزمی - دفاعی.
فرهنگ عمید
نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه میزنند،
فارسی به آلمانی
Karate [noun]
فرهنگ واژههای فارسی سره
رویه نگر
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرسری، غیرعمیق،
(متضاد) عمقی، عمیق، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح،
(متضاد) حجمی، رویی، رویهای، کممایه، کمعمق، اندک، ناچیز
فارسی به ایتالیایی
superficiale
معادل ابجد
1505